نگارش نهم -

Roxana

نگارش نهم.

بچه ها تاج میدم بهتون میشه یه انشا بفرستید درمورد اینکه یه روز صبح پاشدی دیدی یه پرنده شدی طنز نویسی میخوام لطفا سریع بفرستید،کارم گیره از گوگل نباشه

جواب ها

جواب معرکه

Mitra

نگارش نهم

صبح بود و آفتاب به آرامی از افق سر برآورده بود. من هم مثل همیشه با صدای زنگ ساعت بیدار شدم. اما امروز یک چیز متفاوت بود! وقتی چشم‌هایم را باز کردم، به جای دست و پا، بال‌های رنگارنگی داشتم! بله، درست حدس زدید! من پرنده شده بودم! با خوشحالی از تخت پایین آمدم و به سمت پنجره پرواز کردم. اوه، چه حس خوبی! باد خنکی به صورتم می‌خورد و من احساس آزادی می‌کردم. اما ناگهان یادم افتاد که باید صبحانه بخورم! پرنده‌ها که صبحانه نمی‌خورند! فقط دانه و کرم می‌خورند! پس من باید به دنبال دانه‌ها می‌رفتم. پرواز کردم و به باغ همسایه رفتم. اما دیدم که همسایه‌ها به من نگاه می‌کنند و می‌خندند. یکی از آن‌ها گفت: 'این پرنده چقدر شبیه آن پسر بچه است!' من هم با خودم گفتم: 'آره، من همونم! فقط پرنده شدم!' سپس تصمیم گرفتم کمی در آسمان پرواز کنم. اما ناگهان یک گربه‌ی شیطون از زیر درخت بیرون پرید و به من حمله کرد! من هم با تمام سرعت فرار کردم و به سمت بالای درخت رفتم. گربه هم زیر درخت نشسته بود و با چشمانش به من نگاه می‌کرد. انگار می‌خواست بگوید: 'چرا اینقدر بالا رفتی؟ من فقط می‌خواستم با تو بازی کنم!' بعد از مدتی پرواز و بازی، خسته شدم و به خانه برگشتم. وقتی به اتاقم رسیدم، دوباره به شکل خودم برگشتم. با خودم فکر کردم: 'شاید پرنده بودن خیلی هم خوب نباشد! صبحانه‌ی خوشمزه و خواب راحت را هیچ‌وقت نمی‌توان با پرواز و دانه خوردن عوض کرد!' و این‌گونه بود که صبح بیدار شدم و پرنده شدم، اما در نهایت فهمیدم که زندگی به عنوان یک انسان چقدر شیرین‌تر است! تاج فراموش نشه

سوالات مشابه